




شعر زیبای " کوئَه و گیوَه کیش "
سروده آقای حسین مرادی و با صدای آقای مهدی مرادی ( و ویرایش شاعر گرامی سایت ) :
حاکمی بُ تو گِلَ سی گِلی سُهر کوئَه ایش دُو از اِفادَه سَر به مُهر
کوئَه از هَرزَ خِری ، وی عاری تو سَخو بِبَه بُ ،خوش رو خانی
هیچکی نَشدُورد ، از اون دِل خآش دیم هَمَ دیفالا دَ ، بُ رَدِ پاش
...
***********************************
حاکمی بُ تو گِلَ سی گِلی سُهر......................... کوئَه ایش دُو از اِفادَه سَر به مُهر
کوئَه از هَرزَ خِری ، وی عاری تو سَخو بِبَه بُ ، خوش رو خانی
هیچکی نَشدُورد ، از اون دِل خآش دیم هَمَ دیفالا دَ ، بُ رَدِ پاش
از جیر دَشت تا بآلو لو علیخان کِس و گُورد از دَستِ کاراش به اَمان
مِنا دَر مَــــه بُئَن آدِمـــــای دِه آلمونِشون دُو که فِندُوس کِرِه
*****************
کِنار باغنِجیما جیر کینَ تین گیوَه کیشی بُ کِمَر قوزی کِلین
پینَشِ کَ گیوَه های مِلِکی ................................... چی شون دیر نَریت قِدیما اَلَکی
نونِ سال و ماهِش از نی کار بُ جُفت پاهاش اِنگاری تو آگال بُ
یَگ ماهی که هِنِگِشت جُفتِ داوُول ...................... ایتا گیوَش بِِکیشآ بُ شَش دِوُول
گیوه کیش وَعدَش هِدا بُ به حاکِم یَگ ماهه تحویل دِ، نِ ویش نِ کِم
ناچاری، نَداری و دَس تِنگی بِش هِریدَ بُ خُرُو قَرض دُوشکی
پِدُش صَنّار گیر آره از نی کار کی نَبُو شآ وَچَ و ژِن ، شَرمسار
تَرسُو از گُوسَر اون لا مَسِّب شِو و رو کارِش کَ، مِردِ کاسِب
تِکی چَرم سُرخ خُرُو پانجَه چُلَ .............................. قایمِش کَردَ بُ از دَس مُش کِلَ
شِفرَش، به چَرم هِنُو و اُونِش بِژید ........ پُوشنَ شِش روست کَرد و دیمَه شِش ایچید
از میون دَشت زُوک زُوکِه کوئَه تِمِه دِرِستِه ،خُوش بُ ، تِلُور خانَ بِمِه
کوئَه چَرمِش بِدید و آین آو کَت زُ کی وَغیش بِکَ، گیوَه دَر کَت
طا گیوَش بِبَرد و چَرمِشش بِخارد اِنگاری تیری بِه سینَ اَخی خارد
پَسُوفت و دَسمایَ از بین بِشُ تَرسِش نی بُ بِوائَن، گیوَه کُشُ
چَپَ خالی بُ وُ ، سودیشِم نَبَرد قَرض مَردم کِمَرِشِش بِهمَرد
زَحمَت یَگ ماه نی دَرمُوندَه بِبَه بُ خوراک اُون تِل گُندَه
حَسرَت و غُصه ، فای دَ اِیش نَدُو نی کار و غائِلَه ، آخِرش نَدُو
بِش کیشُو ، نَخشَ بالو وِگهرامون مُشتَش هِنو خُرُو سِنگ صاع تو هَمون
اون ایتا ، طا گیوَشِم دِم دَس نُ کوئَه بِشدید ، زُل از آینِش رَهی بُ
شِلِنگ اِنداز ، بالو گیوَه بِمِه نَش زُونو هَمون خُرُو سِنگِ خِرِه
زُ هَمونِش به کِریجَش تَپ نُ که گِرِه از گِرِهش وِگُورنی یُو
غِلامُون بِگیرِتـــو ، وِگِهـــرُ دنیا یَگبا به چَشِش شِو گِهرُ
چِن قِدِمی کِه بِشُ دِل غِمگین شَتَرَقاسی بِکَت یَگبا زِمین
فِضول باشا بِشُوئَن شآ حاکم که کوئَت بِمَرد بِه دَس نی ظالم
حاکِم اَمرِش کَ اَخی چی بارید اِشکِلش کِرید ، فِلَک هِم بارید
نِقدَ بیش خِسید تا جون دَر نَبِرِه فِکرِشِ کَرده کوئَه ویصّاحاوه
گیوَه کیش اُوتِش که داداش ، آگا عَدل و اِنصافِت کیا شُ ، آقا
مُ خو ایتا هَمونِم ویشتَر نَبَست دِندَهام بِهمَری یُو جیر چو و دَست
وآدَئِه حَقِّش اَبی سَر مَه بُ .................................... نی یِم از بَختِ مُ یِِه بَدبَخت بُ
هَمَ وائَن کوئَه هَفتا جون داره وِکاوید ، اون شَش تا جون کار کیه
نی بَ هِ قَضا و تقدیر زِمون اَگِه زُم زُونو نَمِ بَست مُ هَمون
هِشون دُ شآهادَت ، اوناشون کی بُورد کِه گیوَه کیش هَمونیش ویش نَدُورد
فی مَ شون نَیوست و اَخی بِچِکُ ........................... اِلتِزومِش وِنِوِشت ، جَلدی بِشُ
گیوَه کیش عَمری دوبارَش دی کَ هِنداتِش ، کوئَه ش زِمیدون بَر کَ
ایتاشِم به خُوش اَگِه گُوش دُوردَ بُ خینِش نِقدَ مُفتی پامال نَبُ
هَر کی به بال ایتای بی بِپَّره وقت تِلِفِ کِرِه وُ، وِل مَطَّلِه
" صبا " قِصَه شِش بِوُوت و زی بِشُ
زونِه کی ، حَوصِلَه دون ، سَر بَر شُ
*******************************************************
گِلَ سی گِلی سُهر = آبریزی درانتهای دشت فسخود ( دُم باخا ) ( آخرباغ ها )
گِلَ = آبریزکوه ، سی = سیک ، سوک و گوشه ، گِلی = گِل آلود ، سُهر = ؟ احتمالا سُر بمعنی لیز یابه خاطر رنگ خاک آنجا ، سُرخ و شاید بنام پرنده سُهره
مِنا دَر اُو = بِشین ( امربه نشستن بی ادبانه ) مِنا دَر مَه بُ ئَن = به ستوه آمده بودن
فِندُوس = مرگ حیوانات حرام گوشت، بیشتر در مورد سگ بکار میبرند
باغنِجیما = باغنجیمه، باغی در بالای استخر لاسخود - لافسخود (با اجازه شرکا متعلق به همه شما بزرگواران)
گیوهَ مِلِکی = گیوه آجیده، این گیوه از چرم سرخ رنگی درست میشده ( بهترین چرم برای گیوه ملکی چرم جلوی دهان گاو است ) و رویه آنرا با نخ می بافتند و تخت آنرا از پارچه های کهنه ای که در آب خیسانده و به مایع کتیرا آغشته کرده و بعد آنرا با مُشته میکوبیدند و فشرده میکردند برای استحکام بیشتر از مرکز تکه های پارچه طنابهایی (دِوُول) ازجنس پوست گاو یا شتر میگذراندند و در ابتدا و انتهای گیوه سر آنها را به هم گره میزدند این گره در جلو گیوه برای تزئین و در انتهای گیوه زیر پاشنه کور میشد متداول آن چهار دوول بوده ولی برای گیوه های کودکان سه و گیوه های سفارشی (مخصوصا چوپانان) تا شش دوول نیز بکار برده میشده
آگال = پابند، کنده ( تنه ) درخت را ازوسط به دو نیم استوانه برش زده و در میان آن شیارهایی به اندازه مچ پا ایجاد میکردند و پاهای مجرمین را در آن میگذاشتند و طرفین کنده را قفل میزدند
داوُول = مترسک، داوولک
دُوشکی = نوعی نخ پنبه ای و ضخیم برای بافتن رویه گیوه
صَنّار = سکه ای معادل دو شاهی، مخفف صد دینار (۲۰ شاهی معادل یک ریال)
کی = که
گُوسَر = تازیانه ، گاوسر ، نوعی چوب دستی که یک سر آن ضخیم تر است
پانجَه = یکی از واحد های اندازه گیری وزن قدیمی معادل 750 گرم ( 10 سیر ، یک چارک )
چُلَ = پنبه
مُش کِلَ = موش صحرایی
شِفرَ = تیغ برشکاری ، تسمه ای فولادی با سر فارسی بر و بسیار تیز
بِژید = پاره کردن ، دریدن
ایچید = بافت
زُوک زُوک = صدای ملتمسانه سگ گرسنه برای طلب غذا
طا = لنگه ، تک ، تا ، ... مخفف طاق ( طاق و جُفت )( فرد و زوج )
چَپَ = مشت باز را گویند
بالو = در اینجا منظور (واسه و برای) می دهد
مُشتَ = آلتی فلزی شبیه گوشت کوب یا دسته هاون به وزن تقریبی سه کیلو گرم که در صنعت گیوه بافی برای کوبیدن چرم و پارچه کاربرد دارد
سِنگ صاع = یکی از واحد های اندازه گیری وزن قدیمی معادل یک و نیم کیلو گرم
زُل = بزاق دهان ( کِف و زُل )
کریجَ = شقیقه ، گیجگاه
وِگُورنی یُو = گره آن باز شد ، در اینجا منظور اینست که مو به تنش سیخ شد
غِلامُون = گرفتگی صدا ، خس خس گلو
شَتَرَقاسی = افتادن چیزی که با سر خوردن همراه باشد
اِشکِل = ابزار شکنجه ( انتهای سه چوب گرد به قطر حدود نیم سانتیمتر را بهم می بستند و در بین انگشتان قرار داده و طرف دیگر آنرا می فشردند )
وآدَئِه حَقِّش سَر مَه بُ = وقت مرگش رسیده بود ( مثل فسخودی ، اشاره به وعده خداوند در مورد مرگ )
فی مَ = بهونه
بِچِکُ = فرار کرد ، آزاد شد ، رها شد ، ...
***********************************************
باتشکر فراوان از زحمات این دوستان بزرگوار ...

ديدگاهها
واین اولین نیاز ما فسخودی زبانان
منتظر(اجتماع بزرگ)
آفرین به این همکاری
........................
نامه خداحافظی من به تمام دوستدارانم-گارسیا مارکز
اگر خداوند براي لحظه اي فراموش ميكرد كه من عروسكي كهنه ام و تكه كوچكي از زندگي به من ارزاني ميداشت احتمالا همه آنچه را كه به فكرم ميرسيد نميگفتم بلكه به همه ي چيزهايي كه ميگفتم فكر ميكردم.كمتر ميخوابيدم و بيشتر رويا ميديدم.چون ميدانستم هر دقيقه اي كه چشممان را بر هم ميگذاريم شصت ثانيه ي نو را از دست ميدهيم.هنگامي كه ديگران مي ايستند راه ميرفتم و هنگامي كه ديگران ميخوابيدند بيدار ميماندم.هنگامي كه ديگران صحبت ميكردند گوش ميدادم و از خوردن يك بستني شكلاتي چه لذتي كه نميبردم.کینه ها و نفرت هایم را روی تکه ای یخ مینوشتم و زیر نور آفتاب دراز میکشیدم.
اگر خداوند تكه اي زندگي به من ارزاني ميداشت قبايي ساده ميپوشيدم و طلوع آفتاب را انتظار ميكشيدم.... با اشكهايم گلهاي سرخ را آبياري ميكردم تا درد خارشان و بوسه ي گلبرگهايشان در جانم بخلد و هر روز غروب خورشید را عاشقانه مینگریستم.
خدايا اگر تكه اي زندگي ميداشتم نميگذاشتم حتي يك روز بگذرد بي آنكه به مردمي كه دوستشان دارم نگويم كه دوستشان دارم.بله تا جایی که میتوانستم به آنها میگفتم که دوستشان دارم.هر لحظه. به همه ي مردان و زنان میقبولاندم كه محبوب منند و در كمند عشق زندگي ميكردم.به انسان ها نشان ميدادم كه چه در اشتباه اند كه گمان ميبرند وقتي پير شدند ديگر نميتوانند عاشق باشند.به آدمها میگفتم که عاشق باشند و عاشق باشند و عاشق .به هر كودكي دو بال ميدادم اما رهايش ميكردم تا خود پرواز را بياموزد و به سالخوردگان ياد ميدادم كه مرگ نه با سالخوردگي كه با فراموشي سر ميرسد.به انسانها یاد آوری میکردم که در قبال احساسی که به یکدیگر میدهند مسئولند.
آه !! انسانها ، از شما چه بسيار چيزها آموخته ام . من دريافته ام كه همگان ميخواهند در قله كوه زندگي كنند بي آنكه بدانند خوشبختي واقعي جاییست که سراشیبی به سمت قله را میپیماییم.دريافته ام كه وقتي طفل نوزاد براي اولين بار با مشت كوچكش انگشت پدر را مي فشارد او را براي هميشه به دام مي اندازد.دريافته ام كه يك انسان فقط هنگامي حق دارد به انسان ديگر از بالا به پايين بنگرد كه ناگزير باشد او را ياري دهد تا روي پاي خود بايستد.
من از شما بسي چيزها آموخته ام اما در حقيقت فايده چنداني ندارد چون هنگامي كه آنها را در اين چمدان ميگذارم بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود.اما شما این را بخاطر بسپارید.چون هنوز زنده اید.
مرحبا بر این دل و دردانه اش!
مرحبا بر این گل و پروانه اش!
گر مصفا کرده ای این خانه را
مرحبا بر بلبل و کاشانه اش!....
به به واقعا لذت بردم
درود بر برادران مرادی و پدر بزرگوارشان.
سپاس وتشکر ویژه به جهت زنده نگاه داشتن زبان مادری.
مطمئن باشید که هر کدوم از همشهری ها که شعر شما رو ببینن یا بخونن حال خوبی پیدا میکنن . و این خیلی با ارزشه .
ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .
میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .
میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر .
میهن پرستی و آزادیخواهی کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست
.
ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند
و در هر دود مانی که باشند برآن راه خواهند بود . ارد بزرگ
هِموجنائِه ، پَل کِنَه ، آگور ، کال ، هور ، پام تِرک داره
هرکیونِش هرکی زونه بوائه .
پَل کِنَه =کنار ،اطراف +جائی که کسی نمی بیند
آگور =دستی یا دست آموز وعادت کردن ورحت بودن
کال =بیرون زدگی سنگ از دل خاک یا کوه
هور =رسوب خاک رس روی هم که استحکام زیادی نداره و ریزش داره و در کنار رود خانه ها معمولا بوجود میاد مثلا از سمت ورونده به مارسار
پام تِرک داره=پایم ترک خورده
دهنه دز...گیره سرخه...لاکر...لاخر..چهارشاخی....ملی دنبه ....قلامیزه....کله....یوزین مارمیز....زرد ونائند....گیره موله....کوه گرگ....بند الاسکه....کمر جی جی بز....تنبی....توک ها دوره ....جنگه ....سلطون عربه....گور سعید و..............
بر خود واجب میدانم از کلیه همشهریان علی الخصوص آقایان عباس مرادی ، حسين صميمي ، حسن زاهدی ، حسين اميني ، احمد اميني ، حمیدرضا مرادی ، محسن مرادی و خانم ها ناهید سعیدی و زهرا امینی که ابراز احساسات نموده و با درج نظرات زیبای خود ما را دلگرم نمودند تقدیر و تشکر نمایم
امیدوارم بتوانیم با کمک و همفکری شما و دیگر همشهربان در راه زنده نگه داشتن این فرهنگ و زبان مادری قدمی برداریم
.................................................
آفا محسن عزیز فکر کنم آخرین نظر حضرتعالی برای شعر دیگری بوده
جای همه دوستان خالی امروز سخود بودم و معنی این لغات رو از چند نفر پرسیدم:
هِموجنائِه = عادت داده شده ، لوس
فِلونی وَچَشِش به خُوش هِموجنائِه = فلانی بچه اش را به خودش عادت داده یا بچه فلانی لوسه
نَ هِموجنائِه = درست تربیت نشده
عَجَب وَچَه یِ نَ هِموجنائِه یِه = چه بچه ی بی تربیتیه
پَل = کنار ، اطراف ، یک گوشه ، محل دورافتاده
پَل کِنَه = گوشه ای نا مشخص ، جائی که کسی نمی بیند
آگور = یا تلفظ صحیح آن اُگُور = جَلد ، دستی ، دست آموز و عادت کرده
مثلا = برای آگور کردن حیوان خانگی یا دو کودک یک خانواده که به یکدیگر حسادت میکردند ........ انجام میدادند !!!
کال = بیرون زدگی سنگ از دل خاک یا کوه (هم عقیده با آقای صمیمی )
هور = گُولَ بافته شده ، کیسه بزرگ برای حمل کاه
این کیسه شبیه گونی است که با موی بز بافته می شده و حجم زیادی داشته است
پام تِرک داره = اصطلاحی است در مورد کسی که نمی خواهد به جای خاصی برود ، نوعی جواب رد به درخواست طرف
مثلا = بِشین کیَّه حِسین ، جواب = شِمو بِشید مِو پام تِرک داره
آقا محسن شرمنده کلمه ذکر شده توسط حضرتعالی رو فراموش کرده بودم یادداشت کنم اگه کسی ننوشت و شما هم مایل به لو دادن نشدی ( وآده سر کلو ) حدودا یک هفته ...
هِموتِه : عادت کرده
سلام وچاها خوبید ...کنو بوایید.... پدنوند یعنی چه
پدنوند=وادار کردن
سَرسِما-ناخ رِستَه-عَرقَه-یِسِل-شِقَز کِمَر-ایتا حَبه زمین .
جناب ناشناس دَعوت کِرین شِموهم شرکت داربید.